top of page

دادخواهی، شاهزاده رضا پهلوی و بازخوانی فریدون در زمانه ما: از اسطوره شاهنامه تا راهبرد رهایی



چکیده:


این مقاله با تکیه بر اسطوره کاوه آهنگر و فریدون در شاهنامه فردوسی، به بررسی مفهوم دادخواهی، نقش رهبری مشروع، و ضرورت پیوند طبقات مردمی با نهاد شهریاری می‌پردازد. سپس با نگاهی تطبیقی به وضعیت سیاسی امروز ایران، نشان می‌دهد چگونه گسست میان فعالان میدانی و رهبری ملی، و در عین حال مصادره‌ دادخواهی توسط نهادهای ایدئولوژیک یا بین‌المللی، مانع از شکل‌گیری یک جنبش ملی مؤثر در برابر استبداد دینی شده است. در پایان، مقاله نتیجه می‌گیرد که پیروزی بر «ضحاک زمانه» تنها در صورت وحدت دادخواهان و رهبری مشروع امکان‌پذیر خواهد بود.



۱. مقدمه


اسطوره‌ها در فرهنگ ایران نه‌تنها بازتابی از گذشته‌اند، بلکه چارچوبی برای اندیشیدن به آینده‌اند. اسطوره کاوه آهنگر و پیوند او با فریدون، روایت اتحاد میان طبقات مردمی (پیشه‌وران) و طبقه شهریاری (پادشاهی) است که در نهایت منجر به سقوط ضحاک، پادشاه ستمگر می‌شود. این مقاله نشان می‌دهد که این ساختار اسطوره‌ای، می‌تواند درکی نو از الزامات موفقیت جنبش‌های دادخواهانه و اعتراضی امروز ارائه کند؛ درکی که حول سه محور شکل می‌گیرد: دادخواهی، پرچم ملی و رهبری مشروع.





۲. ⁠کاوه و فریدون: پیوند دادخواهی و شهریاری


در شاهنامه، کاوه آهنگر، از تبار پیشه‌وران، پس از آنکه ۱۷ پسرش قربانی سیاست ماران ضحاک می‌شوند، دست به قیام می‌زند. او از امضای سند دروغین تأیید عدالت ضحاک سر باز می‌زند، مردم را گرد خود جمع می‌کند و درفش خود را از پیش‌بند چرمی‌اش می‌سازد.

با این‌که مردم از او می‌خواهند رهبری را به‌عهده بگیرد، کاوه این پیشنهاد را نمی‌پذیرد و در پی فریدون، از تبار پیشدادیان و شهریاران، روانه می‌شود. فریدون با تکیه بر پشتوانه کاوه، و تزئین درفش مردمی با گنج پادشاهی( نماد تشریفات شاهی) ، مشروعیت نظامی‌ها و جنگاوران را نیز کسب می‌کند و با اتحاد این دو نیرو، ضحاک را شکست می‌دهد.



۳. درفش کاویانی: نماد زایش سیاسی و هویت ملی


درفش کاوه تنها ابزار نظامی نبود، بلکه نشانه‌ی تولد یک جنبش و اثبات وجود آن بود. در فرهنگ ایرانی، هر پدیده‌ای با نشانه‌ای زاده می‌شود، و درفش چنین نشانه‌ای است.

درفش کاویانی وقتی به‌دست فریدون می‌رسد، از پیش‌بندی مردمی به پرچمی ملی تبدیل می‌شود.

این اتحاد میان مشروعیت مردمی و قدرت سیاسی، بنیاد اصلی پیروزی بر ظلم است؛ الگویی که امروز نیز عمیقاً کاربرد دارد.





۴.⁠ ⁠تحریف ایدئولوژیک کاوه توسط چپ .


برخی گروه‌های چپ، کاوه را به‌عنوان نماد طبقه‌ی پرولتاریا در تقابل با طبقه‌ی پادشاهی یا بورژوازی معرفی می‌کنند. در روایت‌های تصویری و متنی این جریان‌ها، کاوه بزرگ‌تر از فریدون تصویر می‌شود و نقش شهریار را نادیده می‌گیرند.

این نگاه، نه تنها تحریفی از متن شاهنامه است، بلکه در عمل نیز در تاریخ معاصر ایران تکرار شده است:

• در انقلاب ۵۷، چپ‌ها به همراه اسلامیست‌ها، مردم را برای سرنگونی نظام پادشاهی به‌سوی «امت بی‌طبقه مستضعفین» سوق دادند.

• امروز نیز همین نگاه، مانع پیوند جنبش‌های کارگری و دادخواهی با پرچم ملی و رهبری شهریاری است.



۵.⁠ ⁠تطبیق تاریخی: چرا جنبش‌های مردمی معاصر به پیروزی نمی‌رسند؟


در جنبش‌های معاصر ایران، مانند اعتراضات گسترده‌ی ۱۴۰۱، با وجود حمایت مردمی، گسست بین فعالان میدانی، دادخواهان، و یک رهبری ملی مشخص، مانع از شکل‌گیری انسجام لازم شد.

امروز نیز، برخی از فعالان و دادخواهان، در حلقه‌ای از پروژه‌های شخصی، جوایز بین‌المللی و اهداف ایدئولوژیک گرفتار شده‌اند.

دادخواهی، که باید صدای مردم باشد، تبدیل به سکوی پرتاب برای متولیان مورد تأیید رسانه‌های خارجی و نهادهای غربی شده است؛ همان‌هایی که در ظاهر سخن از حقوق بشر می‌زنند، اما در عمل مانع از پیوند این خواسته‌ها با پرچم ملی و رهبری مشروع می‌شوند.


۶.⁠ ⁠دادخواهی مصادره‌شده و جدایی از مسیر پیروزی


جنبش دادخواهی، با تمام عمق و مشروعیت اخلاقی‌اش، در سال‌های اخیر توسط جریان‌هایی چون:


• انجمن‌های قوم‌گرایانه که دادخواهی را به پروژه‌های کرد و ترک و قوم خاص تقلیل داده‌اند.


• چپ‌ها با نفوذ در برخی نهادهای دادخواهی با نگاه‌های توده‌ای و مارکسیستی، دادخواهی را به پروژه‌ای قومی و فرقه‌ای و جنسیتی تبدیل کرده‌اند، دادگاه‌هایی که به‌رغم تلاش‌های رسانه‌ای، زیر سیطره گرایش‌های ایدئولوژیک خاص باقی مانده‌اند و باعث شده‌اند که دادخواهان از جایگاه ملی و واقعی خود جدا بمانند.


در حالی‌که در شاهنامه، کاوه با آگاهی و شجاعت، به‌جای مصادره رهبری، به سراغ فریدون رفت و پیوند مشروعیت سیاسی و درد مردمی را برقرار کرد، امروز نیز برای پیروزی بر ضحاک زمانه، باید دادخواهان به‌جای ایستادن در کنار جوایز رنگارنگ و تریبون‌های غربی، پشت رهبری ملی و مشروع بایستند.


۷.⁠ ⁠شاهزاده رضا پهلوی: فریدون زمان ما


در این میان، شاهزاده رضا پهلوی، به‌مثابه فریدون زمانه، از تبار شهریاری و دارای مشروعیت تاریخی و ملی است. بسیاری از دادخواهان و مردم ایران، او را نه فقط یک چهره سیاسی، بلکه نماد انسجام، وحدت، و استمرار ایران می‌دانند.

تا زمانی که فعالان میدانی، دادخواهان، و توده‌های معترض، مانند کاوه، راه خود را به‌سوی شهریار مشروع نیابند، هیچ درفشی از پیش‌بند درد، به پرچم ملی بدل نخواهد شد.

امروز، هر جا که دادخواهان پشت شاهزاده ایستاده‌اند، یک گام واقعی به‌سوی پیروزی برداشته شده است.


نتیجه‌گیری


شاهنامه تنها حماسه نیست، راهنمای کنش سیاسی در فرهنگ ایرانی است.

اتحاد کاوه و فریدون الگویی است که نشان می‌دهد بدون پیوند میان درد و قدرت، جنبش به نتیجه نمی‌رسد.

جنبش‌هایی که پرچم ندارند، فریدون ندارند، و کاوه‌هایشان درگیر افتخارهای رسانه‌ای‌اند، شکست می‌خورند.

تنها با پیوند دادخواهی اصیل و رهبری ملی مشروع است که می‌توان پرچم کاویانی را برافراشت و ضحاک زمانه را شکست داد.




نویسنده: گلی پولادچنگ

از کارگروه [تاریخ، فرهنگ و هنر]

هموند حزب مشروطه نوین ایران


۲۱ مرداد ٢٥٨٤ / ۱۲ آگوست ٢٠٢٥



Comments


Commenting on this post isn't available anymore. Contact the site owner for more info.
bottom of page